دختر بهاری

دختر بهاری

تک دختر!
دختر بهاری

دختر بهاری

تک دختر!

این روزها

از کجا بگم از کجا نگم کجا رو تشریح کنم کجا رو سانسور؟؟

همچنان دنبال کارم... ولی هنوز کاری نیافتم  ولی دلم روشنه در حد لوسترای حرم امام رضا  

اخ گفتم امام رضا... دلم براش تنگ شده خیلی وقته نرفتم مشهد... 

فک کنم آخرش با اوشون میرم  

حالا نرفتمم نرفتم حداقل بیاد ببینمش اصن ببینم چه ریختیه ننه باباش کین چین  والااااا

از سر کوه نیومدم که تالاپ خودمو بچسبونم بهش 

یه چیزیم بگم برم سراغ مطلب بعدی 

خدایا این ادمایی که سر راه من قرار میدی اصلاااااااا هیچ صنمی با من ندارن من سختگیر نیستم  ولی از اونجایی که کم توقع بودم تا الان زیر خط توقع من اینا رو میفرستی برام  ! پس مجبورم چیزای خیلــــــــــــــــــــــــــــــی خیلــــــــــــــــــــــــــــــــــــی گنده و گنده تر بخوام ازت دیگه قانع بودن تموم شد اصلا هم پر رو نیستم 

فک میکردم تو این مسئله باید کم توقع بود ولی برای من نتیجش معکوس بود

هوا همچنان گرمه  تو خونه طبعا هوا خنک تره اما امان از وقتی که بری بیرون ... یه دوش میگیری تا برسی خونه 

یه مطلب دیگه  اینکه حیاطمون شده حیات وحش ... مارمولک هزار پا و عنکبوت   و... جدیدا رویت میشه  و من مدتهاست  حیاط نرفتم خیلیم میترسم...  البته خونه همسایمونم مار دیده شده 

یه درختمون خشک شد تو عرض دو سه روز بمیرم الهی بارشو که داد و چیدیم  خشک شد 

چند روزیه بخاطر اب و فاضلاب کوچمون شده میدون جنگ  همسایه ها باهم دعوا میکنن  سر اینکه  جوب من باید از اینور بره جوب تو از اونور .... تلفات ندیم خوبه حالا خونه ماهم وسط کوچه! مهم نیس آب جوب از اینور بره یا اونور  حالا اینا کجا دعوا میکنن؟ روبه روی خونه ما زیر پنجره اتاق من ! مردم   اول صبح با صدای ساعت یا مامان و عشقشون  یا بچشون بیدار میشن اونوقت من با  صدای جنگ و دعوای همسایه ها باهم یا مهندس پیمانکار !!!  همسایه هایی که باهم جنگ دارن برن تو اون خندقا سنگر بگیرن  به هم زبون درازی کنن و گاها  سنگ ریزه پرت کنن تو سر و کله هم خیلی بهتره 

انقدم بد حرف میزنن باهم مثلا سن و سال دارن و ریش و مویی سفید کردن... 

نمیگن دختر ناز مردم یاد میگیره و براش بدآموزی داره 


دو سه روز پیش   خواستم از این خندق هایی که  تو کوچه هست  رد شم دیدم نه کار من نیست مجبور شدم برگردم خونه بشینم سرجام و هوس بیرون رفتنو  فعلا نکنم 

موقعی که میخواستم  از این  خندقا رد بشم خندم گرفته بود حس میکردم پامو بذارم رو جدول پخش زمین میشم  با لبخند ملیح کوچه و محل عبورمو دید میزدم که چطور رد شم  که متوجه لبخند تو مایه های  نیش باااااااااز  پسر همسایه شدم!...تو دلم گفتم اگه خدای نکرده میفتادم  تو این خندقا و پخش زمین میشدم  اینم از خنده ریسه میرفت 

   

البته بابامم کنارم بود 

امروز مجبور شدم برم بیرون موقع رفتن  کوچه مرتب بود تقریبااااااااااا  اما وقتی برگشتم با یه بولدوزر مواجه شدم  و کوچه بدتر از روز قبل شلوغتر 

و از قضا همون پسر همسایه جلو چشم ظاهر شد اما اینبار مثل جن زده ها غیب شد!!!!

اومدم خونه  با یه مصیبت و گذروندن  هفت خوان!

با بابام مشغول صحبت بودیم که حرف همسایه ها پیش اومد و همون پسر همسایه  بابام گفت بهم زنگ زد گفت شرمنده آقای "م"

من اول دخترخانومتونو نشناختم و بدون منظور خندیدم  ناراحت نشید و... بابام گفته باشه حسابتو بعدا میرسم (به شوخی)!  

حالا میفهمم چرا غیب شد یهو 


حالا  نگید چرا انقد خندق خندق کردماا این گودالها!! اصلا شبیه چاله چوله نیس  خندق بیشتر بهشون میاد

برم  ناهار بخورم که خیلی گشنمهههههههههههه

 خدایا شکرت 

:)

آخیشششششششششششششش 

خدا شکرتتتتتتتتتت